
بعد از رکوع و سجده و بعد از قیام از دور
هر شب دو زانو می زنم با احترام از دور
دستی به روی سینه و دستی به سوی تو
روی لبم گُل می کند : آقا سلام از دور


یا ضامن … می خواهم امشب …
شبیه بی قراری چشمهای آن آهوی بی پناه نگاهتان کنم!!
آقا به داد دل مریضم برس…………
یا مولا ضامنم شو………….
ضامن توبه ام شو.
هم پیش خدا………..
هم پیش خودم……………

حرم یعنی کسی در شهر خود سر می کند اما
دلش در کوچه های دور مشهد مانده آواره..

مرا طلای گنبد تو بی قرار میکند
کسی مرا به دوش ابرها سوار میکند
خیال میکند که دیدن تو قسمتش شده
همین کسی که دارد از خودش فرار میکند

زهزاران زائر درد آشنا من هم یکی
زین همه مسکین سر تا پا گدا،من هم یکی
هرطرف بسته دلی قفل ضریح مهرتو
مهر شد با خون دل ،این قفل ها ،من هم یکی

منم تشنه ام …
تشنه یک جرعه آب حرم …
و دلتنگ مشهدالرضا …
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
هرکجای ایران پهناور که زندگی کنی، وقتی دلت با ذکر «یا رضا» بلرزد، به سوی ارض اقدس میایستی و دست بر سینه خم میشوی و کلامت را به ذکر زیبای «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)» مزین میسازی، …
تا قد خمیده ات از تو تندیسی بسازد با یاد سلام بر غریب طوس.
السلام علیک یا امام الرئوف!
سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.
السلام علیک یا امام الرئوف…
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی،الصّدّیق الشَّهید صَلَوهَ کثیرَهً تامَهً زاکیَهً مُتَواصِلهً مُتَواتِرَهً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ
التماس دعا…
نمیدونم چرا ولی این روزا دلم خیلی بی قرار شده با کوچکترین حرفی دلم میشکنه، آقا چطور بگم دلم حرم شما رو میخواد.امروز خیلی اتفاقی این شماره رو دیدم ۰۵۱۱۲۰۰۳۳۳۴دلمو زدم به دریا گوشی رو برداشتم و شمارو گرفتم صدایی آن سوی خط گفت: «زائر گرامی!پس از عرض سلام به محضر مبارک امام رضا علیهالسلام، به روضه منوّره مرتبط خواهید شد، اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی(ع).» و من فقط سکوت کردم انگار که لال شده باشم فقط اشک ریختم گوشی رو زمین گذاشتم دوباره ناخودآگاه شماره رو گرفتم تصمیم گرفتم با شما آقا جون حرف بزنم .حرف هایی به اندازه دو سال ندیدن حرم شما،حرف هایی به اندازه دو سال دلتنگی، ولی این بار هم فقط گریه کردم ولی در بین گریه هام بالاخره حرفام رو هم زدم و سبک شدم .آقـــــــــا جــــــــون از این همه نرسیدن ها خسته شدم…آقـــــــــا جــــــــون دلم برای پنجره فولادت خیلی خیلی تنگ شده…