
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ میخندم
مگر به شیوهی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کورهی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید
آسمان تعطیل است
بادها بیکارند
ابر ها خشک و خسیس
هق هق گریه ی خود را خوردند
من دلم می خواهد
دستمالی خیس
روی پیشانی تبدار بیابان بکشم
دستمالم را اما افسوس
نان ماشینی
در تصرف دارد
…
…
آبروی ده ما را بردند!
سه شنبه ، هشتم آبان دروغ است – مرتضی حنیفی
غم نان و غم انسان دروغ است
شروع قصه و پایان دروغ است
نه قیصر جان ، نمی میری تو هرگز
سه شنبه، هشتم آبان دروغ است!
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم !
قیصر امین پور
اینجا همه هر لحظه می پرسند:
«حالت چطور است؟»
اما کسی یک بار از من نپرسید:
«بالت… »
قیصر امین پور
حتی اگر نباشی:
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را, میجویمت چنان که لب تشنه آب را
محو توام چنان که ستاره به چشم صبح, یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
بیتابم آنچنان که درختان برای باد, یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنان که تپیدن برای دل, یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، میآفرینمت, چونانکه التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی, با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
به مناسبت سالروز درگذشت شاعر فقیدمان زنده یاد استاد قیصر امین پور
یادشان گرامی باد!