
روی کفنم بنویسید:
“”موریانه ها زهر مارتان””
،این تن که میخورید پر از حسرتهای شیرین بود!!
دستمال که هیچ
کل زندگی ام زیر درخت آلبالو گم شده است …!
خاصیت دنیاست
در اوج داشتن و خوشبختی
دلــــــهـــــره ی ” از دست دادن ” پر رنگ تر است . . .
خداوند فـــرامـــــوشی را آفرید،
برای ما چه فرقی میکند
آفــریــقــا خیابان است یا میدان ،
ویا قاره ای که روی دست زمین مانده …
ما همیشه از آفـــریــقــــــا رد میشویم…!
این دنیا جایست وقتی زانوهایت را ازشدت تنهایی بغل گرفته ای
به جای همدردی ……
برایت پول خرد می اندازند!!!!!!
چون یتیمی که به او،
فُحشِ پدر
داده کسی…
غریـــبـــــه هـــــا که هیــــــچ ! ! ! ! !
حوصله ات را ندارند . . . . . . . . . .
از نظر انسان ها سگ ها موجودات وفا داری هستند،
ولی از نظر ” گرگ ها ” سگ ها، (گرگ های خود فروخته ای) هستند که
برای زندگی در رفاه بیشتر تن به این ذلت داده اند.
ویرانه نه آنست که فرهاد بنا کرد
ویرانه نه آنست که جمشید فرو ریخت
ویرانه دل ماست که هر جمعه به یادش
صدبار بنا گشت و دگربار فرو ریخت
گرگ همان گرگ است ،
شغال همان شغال
و بین این همه حقیقت
تنها
آدم است که آدم نیست !!!
آب از سرم گذشته!
فریاد می زنم دوستت دارم
و تو
آرام و خونسرد
به ترکیدن حباب ها می خندی…
من در شهری زندگی می کنم که مردمش نصف روزهای سال روزه ی مستحبی می گیرند
درحالی که نمی دانند همسایه دیوار به دیوارشان به خاطر گرانی” نان” مجبور است
تمام روزهای سال را روزه واجب بگیرد!
امروز درد هایم را به رود خانه سپردم…
چقدر صید کرد صیاد !!؟؟؟
از ماهی های دق کرده. . .
این روزها…
انسان ها تنهایی ات را پر نمیکنند..
فقط خلوتت را میشکنند…
دخــتـــرکِ گـُــل فـــروش !
تـنـهـا کـسـی کـه در کـنـارِ گـُــل احـسـاسِ نـشـاط نـدارد ..
بـویِ گـلـهـا مـسـتـش نـمـی کـنـد ..
زیـبـایـی گـلـهـا مـحـوش نـمـی کـنــد ..
رنـگِ گـلـهـا جـذبـش نـمـی کـنــد ..
دخــتــرکِ گُـــل فــروش !
دسـتـه گـُــلهـا رو بـاری مـی بـیـنـد ..
کـه خـلـاصـی هـر چـه زودتـر از آنـهـا بـرایـش شـیـریـن اسـت …
آنان که حسین را خدا پنداشتند
کفرش به کنار عجب خدایی داشتند !!
نیامدنهایت رادوست دارم
مثل آمدنهایت…
نمیدانی
آن ساعتهای انتظار چه دلهرهی شیرینی
مرا در آغوش میکشد
چقدر وسوسهی
رویاهای یواشکی
آن لحظهها را دوست دارم
مثل یک بوسه طولانی است.
نگران نباش به
کارهایت برس
من اینجا
با رویای آمدنت عالمی دارم
که تو آنجا …
در آغوش هیچکس پیدا نمیکنی
ﻫﯿﺲْ ..
ﺩِﻟَﻢ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪَﻡ
ﺗﺎ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧَﺸُﺪﻩ ﻭ ﺑَﻬﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ …
ﺑُﺮﻭ
روزی میــرسَد
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری
بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب
رآه خــــوآهم افتـــــآد
مَـــن کـــه غَریبـــــم
چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم
همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…
آن روز که همدیگر را یافتیم ، یافتنمان هنر نبود …!
هنر این است که همدیگر را گم نکنیم…
زندگی میکنم
و برایش دلیل هم دارم:
دوست داشتن تــــــــــــ ♥ ــــــــــو ….!
در قلــــــــــــب کوچکم
فرمانروایــــــــــــی میکنی
بدون هیچ نائب السلطنه ای
کسی نمیداند چه لذتـــــــــــــــــــــــــــــــی دارد
بهترین پادشاه تاریخ را در
دل داشــــــــــتن….!
شادم شاد شادم
آزادم آزاد آزادم
شادم شادتر از گلهای بهاری
آزادم آزادتر از تو
آزادتر از پرنده ای که در دل تو
در حال پرواز است
امروز می رقصم رقص بهاری
رقصی به زیبای برگهای پاییزی
با موج دریا همصدا می شوم و می خوانم
به قشنگی گلها دوباره از نو می رویم
به آزادی نور مهتاب می تابم بر آسمان دلها
شب مهتاب خواهم بود به امید فردا که خورشید را
تسخیر کنم
امروز می خندم چون دیوونه
پرواز می کنم چون مجنون
شادم شاد شادم
آزادم آزاد آزادم
دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمات پایین میان
اما پاشونو که به زمین میزارن فدای مهربونیهات میشن . . .