
کی گفته پاییز اونه که باد و برگارو می ریزه! واسه کسی که عاشقه تموم سال پاییزه …
پاییز،ای سرودخیال انگیز
پاییز،ای ترانه محنت بار
پاییز،ای تبسم افسرده
فصل زیبای من پاییز
خیال قشنگی ست…
شنیدن صدای خش خش برگ ها بر زیر پاهایمان…
قدم زدن دو نفره مان,در پاییز!
اما هنوز نه تو امده ای نه پاییز…!
چشمهای من چشم براه پاییز
چرا که پاییز بهار عاشقاست
و عجیب من به پاییز ایمان دارم
این روزها آسمان دلم آنقدر ابری است
که حتّی پائیز هم برای امدن استخاره میکند
آنقدر رسیده ام
که هوس زرد شدن دارم
هوس ریختن
با باران یکی شدن
دلم پائیز میخواهد….
باغچه ی پاییز من
سبز تر از بهار و
گرم تر از تابستان و
سرد تر از زمستان است
پاییز من آهنگ خش خش برگ دارد
سرود نسیم
رقص شاخه ها دار
بویش را حس میکنی..؟!
صدای گام هایش را میشنوی…؟!
چه طنازانه نزدیک میشود…!
و چه دلبرانه دیوانه میکند…
با لبخندی به لطافت باران…
… و من پر از شهوت پاییزم…
برای عشق بازی با خش خش برگ ها…
برای بوسه بر قلم و دفتر شعر ها…
پدرانمان خوب میدانستند که پاییز فصل مهربانی و عشق بازی است…
از آن جا که پاییز را با “مـــــهر ” آغاز کرده اند
خیابان تابستان از کوچه ی شهریور می گذرد
و به کوچه ی مهر میرسد
همان مهری که در خیابان پاییز است
و مهر در تابستان یعنی شهریور
چرا که شهریور با مهر توست که زیبا می شود
در لحظه ی آفرینش آسمانیت.
و چشمهای من چشم به راه پاییز
چرا که پاییز بهار عاشقاست و عجیب من به پاییز ایمان دارم.
باران را فراموش نکن به یاد حضور و پاکی بی مرزش
پاییز را فراموش نکن به حرمت تمام لحظه های عاشقی
و مرا فراموش نکن بخاطر تمام لحظات اشتباهی که به دست خاطرات فراموش شدند
‧:❉:‧ بهار من ، پایـــــــیــــــز ‧:❉:‧
. . . . بهارمـ پـــــــــایــــــیـــــــز بود و پـــــــــایـــــــیــــــــزمـ بهار . . . .
هوا بارانی است و فصل پاییز/ گلوی آسمان از بغض لبریز
به سجده آمده ابری که انگار/ شده از داغ تابستانه سر ریز
چه کرده ای که
زمستان!
بهار!
تابستان!
همیشه بوی تو را می دهد تو ای پاییز!
برای تو فصلی آرزو میکنم
لبریز از باران و برگ
به خورشید میگویم
وقت غروب طوری به خواب رود
تا دل مهربانت نگیرد
حس تنهائیت آنسوی زمین
و لبخندت…
با چشم گشودن در آغاز طلوعی دیگر…
ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺩﻟﻢ ﮔﯿﺮِ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺍﺳﺖ …
آمدنت را قاصدک ها بسان پاییز برایم خبر آوردند و همین حس بودنت در شهر مرا کافیست
پاییزدر راه است…
گویند فصلی ست…
پر از اندوه…
پر از بی رنگی…
اما من که زاده این فصلم پاییز را اینگونه میبینم…
فصلی ست…
پر از نشاط …
سر تا سر رنگ…
آغاز زندگی…
پر از دوست داشتن… پر از مهر… پر از وفا
آری پاییز فصل مهر ورزیدن است…
برگـــ ها می ریزند …
ابــرها می بارند …
بادها می وزند …
شعر ها می آیند …
فصل ِ دلتنگی نزدیک است …
پاییز ِ تنهایی در راه است …
برای شب های بی تابی …
فقط یاد تو درمان است …
«پاییز وقتی که بیاید قاصدک از شاخه خشک جدا میشود، تن به باد میسپارد و خبررسان میشود.»
با بهاری که فرصت به چتر میدهد تا باز شود پیش از آنکه ابرها ببارند، سخنی نیست. چه فایده که باران ببارد بیآنکه دل نگران قطرههایش بوده باشیم تا خیسمان کنند.
این فصل را فقط باید به تماشا نشست…
چه کرده ای که
زمستان!
بهار!
تابستان!
همیشه بوی تو را می دهد تو ای پاییز!
دلم برای پاییز خودم تنگ شده
دل پاییزی خودم
کاش اشکی بود دلم را میشست
این روزها آسمان دلم آنقدر ابریست
که پاییز هم برای آمدنش استخاره میکند
پــــــــاییز فصل خرمالوست
فصل گس تنهایی ….فصل هزار چیزیست که یک جایش میلنگد
شاید فصل ِ هزار بهانه ی دیوانگی
پاییز می آید نرم نرم،برگ برگ
می آید مهربان
نه مثل بهار پر غرور نه مثل تابستان سخت
ونه مثل زمستان سرد
پاییز می آید مثل من
مثل باران،مهربان
نگاه کن اندکی از مهر پیداست …
نکند مهر از تقویم اتاق بیرون نرود.
بوی مهر آدمی میبایست !
لبخند من ؛ لبخند تو ؛ بوی مهر میدهد ….
+ از خودم بود کپی نشود! :دی
تولد مهر و مدیر سایتمون هم مبارک 🙂 بقول خنده بازاریا مدیر مدیره …! :دی
آفرین خیلی قشنگ بود:)
خیلی ممنون.خجالتمون دادی:) ایشالا تولد خودت 🙂
خدای بزرگ … خجالت 😛
پاییز یعنی،
.
.
.
.
.
.
تو برمیگردی…! <3
ابرها آمده اند
تازه گلها، راهی شده اند
گل نیلوفر تنهایی من
هوای تو اینجاست
پاییزم را در غربت چه رنگارنگ ساخته
هزاران بار گفته ام!
تو؛ تک بیت غزل پاییزم هستی…
وقتی که می رفتی، بهار بود
تابستان که نیامدی، پاییز شد
پاییز که برنگشتی، پاییز ماند
زمستان که نیایی، پاییز می ماند
تو را به دل پاییزی ات
فصلها را به هم نریز…
خدا را چه دیدی!
کار نشد ندارد…
شاید در این پاییز…
دردهایم …
تا ابدیت…
خزان شوند…
شاید!!!
او هم آدم است
اگر دوستت دارم هایت را نشنیده گرفت
غصه نخور
اگر رفت گریه نکن
یک روز چشم های یک نفر عاشقش میکند
یک روز معنی کم محلی را میفهمد
یک روز شکستن را درک میکند
آن روز میفهمد که آه هایی که کشیدی از ته قلبت بوده!!!!!!
نامم را پاک کردی… یادم را چه میکنی؟
یادم را پاک کنی… عشقم را چه میکنی؟
اصلا همه را پاک کن
هر آنچه از من داری
از من که چیزی کم نمیشود…
فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟
نکند آن را هم پاک کرده ای؟
نــــــــــــه ! شدنی نیست…
نمیتوانی آنچه که نداشتی را پاک کنی…!!!!!