
یکی از فانتزیام اینه که
بچه دار بشم اسمشو بذارم پرچم و بفرستمش پُشت بوم !
بعد همسرم بگه عزیزم پرچم کجاس ؟
منم بگم پرچم بالاس !
بعد دو تایی کلی حال کنیم !
یکی از فانتزی هام اینه که این مسعود روشن پژوه رو بندازم تو یک استخر پر از تمساح و بعد بگم حالا بیا بیرون.یک و یک و یک ، دو و دو دو سه و سه
یکی از فانتزیام اینه که
یه فامیل داشته باشیم اسمش سروش باشه
بعد بچه دار شه بگم : سروش منتشر کرد
یه زمانی !
یکی از فانتزی هام این بود که :
پادشاه بشم ، به نوکرام بگم واسم تخمه بشکونن ، من بخورم !
تا اینکه مزمز با هزار تومن اومد گند زد تو فانتزیم !
یکی از فانتزیام اینه که
دختر مورد علاقمو با یکی دیگه توی تاکسی ببینم ، بعد متوجه بشم که پسره پول نداره کرایه رو حساب کنه !
منم واسه اینکه پسره ضایع نشه ، یه پنج هزار تومنی بدم به راننده و بگم امروز روز تولد منه ، همه کرایشون مهمون من و با قلبی شکسته پیاده بشم . . .
الهی بمیرم واسه خودم !
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺳﻬﯿﻞ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺯﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﺳﻤﺶ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻪ ﻓﮏ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﻢ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻦ : ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯼ ﺳﻬﯿﻞ ﺷﺪﯼ ! ﻭﻟﯽ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ . . .
یکی از فانتزیام اینه که کنکور اول بشم بعد خبرنگارا بیان حمله کنن سمت من. بعدش تو ازدهام جمعیت محو شم برم پی کار خودم
یکی از فانتزیام اینه که تو افق پنهان شم
بعد فانتزیایی که میان. تو افق محوشن رو با دمپایی ابری انقد بزنم که
صدای گرگ دربیارن تو افق…….
یکی از فـانـتزیام اینه کــه
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری،
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم !
یکی از فانتزیام اینه که…
تو دانشگاه یکی از اساتید تهدیدم کنه ک بهت صفر میدم…
بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم ب دیوار بگم…
منو از نمره میترسونی من زندگیمو باختم استاد…
برو از خدا بترس….
از فانتزیای اصلیم اینه که واسه یه سرماخوردگی ساده برم دکتر یهو بگن بیماری لاعلاج داری و فقط ۱ سال زنده میمونی ! منم ۱۱ماه با این راز تو سینم زندگی کنم تا اینکه یه روز که خیلی اطرافیان یا همکلاسیام اذیتم کردن این راز رو فاش کنم و همه تو بهت و حیرت به هم نگاه کنن و زبونشون بند بیاد … منم در همین حین صحنه رو به سمت نور افق ترک کنم و در نور محو بشم و هرچی صدام کنن و دنبالم بیان بهم نرسن و بقیه ی عمرشونو تو حسرت و غم و احساس عذاب زندگی کنن کصـافـطــا !!!
اخیرا هم به این شکل کاملش کردم :
بعد که ۱سال تموم شد به نحو عجیبی زنده بمونم و قیافه و هویتمو عوض کنم برم تو کلاس به عنوان یه شاگرد جدید بشینم که از خارج اومده ؛ بعد عذاب وجدانشونو ببینم حال کنم !
تخیل در حد جنگ ستارگان هندی
یکی از فانتزیام اینه که وقتی یک ثانیه مونده مایکروویو زمانش تموم شه، خاموشش کنم!
اصلا احساس خنثی کردن بمب تو ثانیه آخر بهم دست میده!
یکی از عجیبترین فانتزیامم اینه
واسه امتحانا درس بخونم
یکی از فانتزیام اینه که سر جلسه امتحان بشیینم بعد با نگاه کردن به سوالات, پاینش بنویسم :
.
.
.
“مَردی نَبُوَد فتاده را پای زدن .. گر دست فتاده ای بگیری مَردی
بعد برگه رو تحویل بدم برم!!!
ما همچین آدمی هستیم….
خیلی باحال بود.کلی خندیدم شاد شدم.دستتون درد نکنه 🙂
یکی از فانتزیام اینه که توی یه پارک شلوغ شروع کنم به دویدن و همزمان با موبایلم بگم : لعنتیا تا من نگفتم هیچکس شلیک نکنه ،
کلی آدم بیگناه اینجا هست !
.
.
.
توهم در حد سراب های بیابان های ۱۵۰ درجه آمازون … 🙂
اقا دمت گرم… شاد و پیروز باشید…